(زبانحال بانویی از کاروان کربلا) میدَوم، با تمام توان… نیرویم را جزم کرده ام، به کجا؟؟ نمی دانم… اما شنیده ام، خود دیده ام و با تمام وجود باور کرده ام که فرمان عشق، فرمان رحمت است. با اینکه روبرویم تار است… با اینکه دندانهای تیزِ گرگ ها را میبینم… با اینکه شعلهها در تاریکیِ […]