به نقل از حجة الاسلام راشد یزدی:
« درسال۵۶ به اتفاق آقای صدوقی وتعدادی ازآقایان دیگر، تصمیم گرفتیم برویم به افرادی که در تبعید هستند، سری بزنیم. خدمت ایشان رسیدیم. به امامت آقای صدوقی نماز مغرب و عشا راخواندیم.
من شنیده بودم که درسمت ایرانشهر، کفش های خوبی تولید میشود، لذا تصمیم گرفتم به بازار بروم ویک جفت کفش بخرم. کارم یکی الی دوساعت طول کشید. به خانه آقای خامنه ای تلفن زدم که دیگر آقای صدوقی وآقای خامنهای برای صرف غذا منتظر من نباشند وشام را میل کنند. وقتی برگشتم دیدم این دو بزرگوار هنوز مشغول بحث هستند. من که وارد شدم، آقای صدوقی به من گفت : «ماشاءالله، ماشاءالله این آقای سید علی آقا خیلی مشت شان پر است.»
صبح روز بعد رفتیم چابهار برای زیارت آقای مکارم؛ دراین فاصله، اسم آقای خامنه ای از دهان آقای صدوقی نیفتاد؛ ازبس مجذوب ایشان بود.»
منبع: ابراهیم زاده، حسن، «ماه درآیینه»، به کوشش رضا مصطفوی، ص۲۷.
ثبت دیدگاه