درکوچه پس کوچه های تعابیر و واژه ها به دنبال جمله ای می گردم که نشان از شما داشته باشد…
اما با دست خالی به بن بست سکوت می رسم. من هنوز درحرف «ف» فاطمه درمانده ام چه برسد که بخواهم جمله بگویم…
خدا را شکر بزرگانی داریم که دست کوچک ذهنمان را می گیرند و درب خانه ی علی(علیه السلام) می رسانند.
این کوچه و این خانه، عجیب بوی غریبی دارد. چقدر سخت است حقیقتی باشی به روشنی آفتاب که مسیر را تا نور روشن می کند آنگاه مردمان، چشم بسته از کنارت بگذرند و مقصدشان بیراهه باشد…
بیشتر بخوانید:
این فاطمیه حال عجیبی داشت. روضه ای که بارها شنیده بودیم برایمان مجسم شد
گریه کن حقیقی فاطمه(سلام الله علیها)، از روضه به حقیقت پیوست و با خون خود پای حرفهایش را امضاء زد…
صدای خطبه ی فاطمه(سلام الله علیها) از مسجد مدینه در گوش تاریخ تکرار می شود و هر کس را که در جستجوی حق است به سرچشمه ی زلال حقیقت می رساند…
و امروز شاگرد مکتب فاطمه(سلام الله علیها) تمام مشق ها را به عرصه ی عمل کشاند
سردار سلیمانی سه بار قسم به خداوند را گواه گرفت که اگر به دنبال عاقبت به خیری می گردیم ارتباط قلبی و دلی وحقیقی ما با رهبرمان آن را تعیین می کند…
این خون ها و زخم ها و روضه ها همه می خواهند ما چشممان را باز کنیم که آفتاب خود می تابد..…
به قلم: فنای مقرب
پی نوشت:
مقام معظم رهبری حفظه الله: یک بحث هم مربوط به فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. من حقیقتاً، نه به عنوان تعارف، نه به عنوان یک حرفِ هزاران بار تکرار شده، واقعاً قاصرم؛ زبان قاصر است، دل قاصر است، ذهن قاصر است که بخواهد از این مقام بلند تعریف و تجلیل کند؛ این موجود انسانی، این دختر جوان، اینهمه فضیلت، اینهمه درخشندگی، اینهمه کبریا و عظمت؛ که کسی مثل پیغمبر وقتی فاطمهی زهرا بر او وارد میشد، «قام الیها» نه فقط بلند میشد، بلکه بلند میشد و به سمت او میرفت. یک وقت یکی وارد اتاق میشود، شما به احترامش بلند میشوید؛ یک وقت کسی وارد اتاق میشود، شما با اشتیاق به طرفش میروید. اینها مگر شوخی است؟
این بحثِ پدر – فرزندی نیست. پیغمبر خدا اینجور از فاطمهی زهرا تجلیل میکند؛ رضای او را رضای خود، رضای خود را رضای خدا؛ سخط او را سخط خود، سخط خود را سخط خدا اعلام میکند؛ اینها مقامات فاطمهی زهرا است. آن زندگی با امیرالمؤمنین، آن تربیت آن فرزندان. خب، مگر میشود دربارهی این بزرگوار، امثال ما حرف بزنیم؟ ۱۳۹۱/۰۲/۲۳
ثبت دیدگاه